زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

روشنی خونه ما زهرا خانوم

ببعی میگه ده ده

دخترکم شعر جدیدش رو اینطوری می خونه البته به کمک مامانش مامان:ببعی می گه زهرا: ده ده (dahhhhh deh) مامان :دمبه داری زهرا: نــــــــــــــــــــــــــــــه (naaaaaaaaaaaaaah) مامان: پس چرا می گــــــــــــی زهرا:ده ده (dahhhhhhhhhhhhh dah) الهی مامان قربون اون شعر خوندنت بره راستی زهرا خانوم یه کلمه دیگه هم به دامنه لغاتش اضافه شده به هر چی بچه و بزرگ  و هرگونه عکس و پوستر می گه نی نی ...
27 مرداد 1392

زهرا و روز قدس

دخترکم اولین نماز جمعه زندگی اش رو در اخرین جمعه ماه رمضون اقامه کرد(چی شد) روز جمعه با اینکه من و زهرا تصمیمی برا رفتن به راهپیمایی نداشتیم(حقیقتش دوری راه و گرمای هوا زهرا جونم رو اذیت می کرد) دوست بابا جون زنگ زدن ما رو تشویق کردن که بریم (ماشین هم داشتن این ما رو بیشتر تحریک می کرد)خلاصه برا زهرا خانوم همه چی رو بر داشتیم و  اماده شدیم تا عمو بیاد دنبالمون زهرا با طهورا کلی بازی کرد و  عاشق چادر نماز طهورا شده بود تو نماز هم کلی با مامان همکاری کرد افرین به گل مامان چند تا عکس هم از شما وطهورا گلی انداختم ...
27 مرداد 1392

در استانه 11 ماهگی

دخترکم سلام مامان رو ببخش که دیر به دیر وبلاگت رو به روز می کنه. زهرای ما این روزا خیلی بلا شده.ورد زبونش ددر حمام و ممم زهرا جون از اونجایی که با قطره زیاد سر وکار داره این کلمه رو خیلی خوب  وبا خوشمزگی  ادا می کنه  کلمه هایی که زهرا می گه قطره= کتته دایی=دای دای اب=باب ،مام مامان=ماما بابا=باباباب هر نوع خوراکی=مم جیز=دیــــــــــــــــــــــز(البته با اب فراوان) دخترم برا چند لحظه می ایسته اما سریع می خوره زمین مثل جت 4 دست وپا میره و از هر چیزی اویزوونه   عکس در    ببینم اینجا چه خبره؟؟؟    نیگااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چه چیزایی پیدا میشههههه!!!!!!!!...
15 مرداد 1392
1